سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرتــــــگاه عشـــق

 
 
تنهایی من...(یکشنبه 88 خرداد 24 ساعت 9:16 عصر )

اول بگو خدایا اجازه هست؟

راستی من بیشتر عمل میکنم تا بیشتر حرف بزنم.....

و اما از خودم....
از وقتی که از توهمات بیرون اومدم و فهمیدم که تنهام گذاشته خیلی ضربه عجیبی خوردم...

تازه فهمیدم که چی رو از دست دادم .... (طرف صحبت خود اوست )

بنودی که ببینی... حتی هیچکس نبود کمکم کنه...

اون دفتری که برام درست کردی یادته؟؟؟؟

خیلی حرفها نوشتم.... فکر میکردم یک روز میای و خودت میخونی که هنوزم امیدم نا امید نشده....

خیلی تلاش کردم که باشی اما بازم رفتی....

فقط میخوام بدونی که حالا هم دارم توی سایتت مینویسم که شاید یک روز بیای و بخونی و بدونی که خیلی تلاش کردم....

خیلی میترسم از این که یک روز بفهمم که اشتباه کردم...

از راههای مختلف تلاش کردم نگهت دارم اما نشد...

رفتی و من تنها موندم با خودم و حسرت دیداره تو........

از وقتی رفتی تمام خنده هام شکست همه شدن دوروغکی و زوری

النم میخوای سوال همیشگیتو بپرسی؟ ارزششو داشت؟

آره هنوزم میگم آره ارزش داره خیلی هم داره...

نبودی ببینی چطور شکستم....

یه بار نشد کسی دردامو حس کنه رو لحظه هام بشینه دستامو لمس کنه کسی نیومد ببینه چقد خستم

باور کنه دردامو ببینه چقد شکستم......

از اون به بعد به امید تو همیشه گفتم که:

حرفی نزنم که به کسی بر بخوره...

نگاهی نکنم که دل کسی رو بلرزونه....

راهی نرم که بی راهه باشه....

یادم باشه که همه چیز رو به راه....

روز و روزگار خوش هستن....

تنها...تنها... دل ما دل نیست....

شاید خرابه شایدم متروکه شده تا بیای تارهایی که بسته رو باز کنی....







بازدیدهای امروز: 21  بازدید

بازدیدهای دیروز:1  بازدید

مجموع بازدیدها: 17470  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «